هو...
مولانا:
وقت آن شد كه به زنجير تو ديوانه شويم
بند را بر گسليم از همه بيگانهه شويم
جان سپاريم دگر رنج چنين جان نكشيم
خانه سوزيم و چو آتش سوي ميخانه شويم
سخن راست تو از مردم ديوانه شنو
تا نميريم مپندار كه مردانه شويم...
خوش